کیان رحیمی پور آذرنیاییکیان رحیمی پور آذرنیایی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کوچولوی خواستنی من

مازالاخ

سلام پسرم آقا ببخشید من مزاحم میشم . ولی یک مطلبی بود میخواستم باهات در جریان بزارم بابایی یه چند وقتی تو شیکم مامانی بدجوری مثل مازالاخ می چرخی خواستم ببینم اگه مشکلی هست با بابایی در میون بزار راستی یادم رفت بهت بگم مزالاخ نوعی فرفره چوبی است که اسباب بازی آذربایجان هست و این اسباب بازی یکی از وسائل مورد علاقه بابایی  بوده ، هست و خواهد بود تو زود بیا من یدونه برای تو خریدم که ٢ تایی با هم باهاش بازی کنیم ٣ بار من میندازم ١ بار تو ... فکر کنم ایجوری عادلانه تره پسر مازالاخ من فعلا خدافظیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی منتظرتم
10 ارديبهشت 1390

بهارانه

باز در اندیشه ی من یاد هزاران خاطره خاطرات نیامده تاب می خورند پلک میزنم بیدارم بیدار ِ بیدار خوشحالم خوشحال ِ خوشحال بهار٬ امسال در من شکوفا شده است بهشت در ضربانم تو از بهشت می رویی شعر از من قدم خواهی نهاد به زودی در آغوشم در دنیا بی صبرانه روزها را صبر میکنم شب ها را به سر در انتظارم نازنینم به لطف توست که من مادر شده ام ٬ مادر ...
17 فروردين 1390

یک روز دیگه به اومدنت نزدیک شد :)

                           سلام جوجوم . خوبی خوشی سلامتی حالت چطوره . ایوای نمیدونی هر شب میام خونه خوشحالم که تموم شد و صبح که از خواب پا می شم میخوام برم سر کار خوشحالتر که همینجوی داره میگذره و به روزه دیدنت نزدیکتر میشیم . درسته خیلی خیلی دیر می گذره ولی باز خداروشکر که می گذره . قند عسل بیا که دندونای بابایی هواتو کرده به به فعلا .... دوست دارم ... بابا محمد ...
14 فروردين 1390

سلام بابایی

سلام پسرم . میدونم خیلی حالت خوبه ایشاا... همینجوری خوبم میمونه و روز به روز هم بهتر میشه خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم آخه تعطیلات عید بود رفت بودیم مسافرت تو هم با ما بودی . خیلی خوش گذشت و با تو و مامانی کلی عکس گرفتیم یادت باشه عکسارو به تو جوجویی هم نشون بدیم . دوست دارم خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد فعلا بابایی خدافظی ...
14 فروردين 1390