هفته سی و سوم
پسر نازم عزیز دل مامان
دیروز چهارمین سالگرد ازدواج من و پدرت بود
می خواهم این را بدانی که من و پدرت زندگیمان را در اوج و بهبوهه ی جوانی
با عشق و علاقه و انگیزه فراوان شروع کردیم...
تمام سختی ها را تا به امروز به دلگرمی هم و پشتوانه عشق محکممان پشت سرگذاشتیم و برای داشتن زندگی بهتر و بهتر خیلی تلاش کردیم
با ساده ترین امکانات بهترین و شیرین ترین لحظه ها در کنار هم ساختیم و از بودن در کنار هم لذت بردیم
و از روزی که خداوند تو نازنینم را در کنار این عشق به زندگیمان هدیه کرد و تو در وجودم جوانه زدی شیرینی زندگیمان هزاران برابر گردیده
ما دیروز سالگرد باشکوهی رو جشن گرفتیم چون انتظار بدنیا اومدن تو کوچولوی خواستنی من هم لحظه لحظه زندگیمان را پرشور و نشاط تر کرده است.
باید بگویم
*از صمیم دل عاشق مردی هستم که پدر توست
که مهربانی هایش بی همتاست
و در چشمان زلالش صداقت موج میزند
بی شک دوست دارم که تو شبیه او باشی
شبیه مردی که چهره اش برایم زیباترین چهره ی دنیاست
و نگاه گرمش آشناترین
و دستان پرمهرش پرتلاش ترین
بدون تردید میگویم که بهترین پدر دنیا را داری ماه من
با آن شوقی که حالا در انتظار بدنیا آمدن توست
و عشق و علاقه ایی که برای تو و بودن در کنار تو از ذره ذره وجودش شعله میکشد
عشقی را که در تک تک سلول هایش میتوانی بیابی
هرشب که خسته اما مهربان وشاد به منزل می آید و با تو حرف می زند...
- باید بدانی که او بی نظیر است
این را مینویسم تا روزی بخوانی
و بدانی که مادرت دلبسته ی که شد...
اویی که هر لحظه بیشتر و بیشتر در قلبم میتپد
تا هر روزم پرامید و پرشور آغاز کنم...
و عشق تو پسرم که این روزها در تمامی جانم ریشه دوانده
و روزهایم را زیبا میکند و این روزها با حضور تو عزیزم زیباتر و زیباتر خواهد شد.
با امید به خدا سال های سال با عشق و علاقه ایی هر روز فزون تر در کنار هم خواهیم بود
دوستتون دارم همسر مهربانم و پسر عزیزتر از جانم