همىشه با تو هستم
سلام نازنين دردونه ى مامان
خيلى دلم براى اينکه واست خاطرات ناب طلاييتو بنويسم مثل قبل تنگ شده.
ديگه بايد دوباره دست به کار شم و لحظه هاى تک و تکرار نشدنيات رو برات ثبت کنم تا موندگار بشن
امروز روز مادر بود , دومين سالى که تو رو دارم و تجربه ى شىرين مادر بودن رو...
ازخداى بزرگم بابت داشتن تو گلم بزرگترين معجزه ى زندگيم بعد از عشق پدرت که موندگارترين حس زندگيمه ممنونم
و از تو ممنونم که با وجود پر از مهر و شيرينت به زندگيم جلوه اى بينظير بخشيدى تا هر روز به عشق
تو و دوباره ديدن تو بيدار شم و تو بزرگترين بهانه اى باشى که من براى اون با تمام سختى هاى زندگى ميجنگم تا
تو در امنيت و آرامش بزرگ و بزرگتر بشى وهرگز ذره اى نااميدى و تنهايى در دلت رخنه نکنه تا من به جوانه زدن و سبز شدنت ببالم .
امشب وقتى کنارت دراز کشيدم تا بخوابى وقتى دىدى چشمام و بستم فکر کردى خوابم ,با اون دستاى کوچيک پر از مهربونىت دو سه بار موهام و صورتمو ناز کردى وبعد بلند شدى يدونه صورتم و بوس کردى وگرفتى خوابيدى ...
اين بهترىن و زىباترين هدىه اي بود که امروز ازت گرفتمنفسم
دوستت دارم... بى پايان